معرفی 4 فیلم با معانی عمیق و فلسفی
دغدغه برخی از کارگردانهای سینما بیشتر از فقط ۱ ساعت و نیم سرگرم کردن مردم و بدست آوردن مبالغ بالاست. ازین جهت به ساختن فیلمهای عادی قناعت نمیکنند و وارد مباحثی مثل فلسفه فروید و یا هیگل و امثالهم میشوند یا حتی به مسائل و مشکلات روزمره جامعه شان میپردازند که ممکن است پس از دیدن فیلمشان چیزی متوجه نشوید اما با خواندن تحلیل و بررسیهای دقیق منتقدین تازه به عمق زیبایی آمیختگی هنر و فلسفه پی خواهد برد. پس مارا در معرفی ۵ نوع از این فیلمها همراهی کنید.
1- دشمن (Enemy)

آدام یک استاد دانشگاه است که زندگی روزمره و تکراری ای دارد؛ او به پیشنهاد همکارش فیلمی اجاره میکند و پس دیدن فیلم...
دشمن ساخته دنیس ویلنوو کارگردان کانادایی است که در سال ۲۰۱۳ منتشر شده اولین فیلم سورئال این کارگردان است که پس از فیلم بسیار موفق زندانیها ساخته.
برای خلاصه گفتن داستان فلسفه فیلم، باید به این نظریه فروید اشاره کرد که به ۳ منِ وجودی هر انسان اشاره میکند. فروید درباره سطوح شخصیت هر فرد به ۳ سطح اشاره میکند:
1- نهاد:
نهاد بزرگترین منبع تامین نیازهای انسان است که اصولا بر اساس لذت عمل میکند و ساختاری لجوج دارد. تقریبا میتوان گفت نهاد همان غریزه انسان است.
2-من:
من یک پل ارتباطی میان غریزه و منطق است و تلاش میکند خواستههای نهاد را با روشهای عقلانی برطرف کند و اگر ممکن نبود آنها را به تعویق بیاندازد.
3- فرامن:
فرامن قسمتی از وجدان را تشکیل میدهد که در کل نه برای رشد و منطق و نه برای لذتها کار میکند، در واقع تمام اهمیت فرامن به رشد اخلاقی است که در سنین کودکی در جامعه و پدر و مادر در او به وسیله تشویق یا تنبیه به وجود آمده. البته با این توضیح کوتاه و کوچک درباره چنین نظریه بزرگی از فروید حق مطلب ادا نمیشود و علاقهمندان میتوانند درباره آن تحقیق بیشتر کنند.
به طور کلی هرچه در فیلم دشمن خواهید دید سطح فیلم و به اصطلاح متن است و فرامتن آن تنها با احاطه به این مطالب یا مطالعه دقیق تحلیل فیلم قابل لمس خواهد بود.
دو شخصیت اصلی فیلم را جیک جیلنهال بازی کرده؛ کسی که ایفای دو شخصیت کاملا متفات را بسیار بی نقص انجام داده به طوری که بیننده با دقت به جزئیات هرگز برای تشخیص دو کاراکتر به مشکل نمیخورد. جیلنهال در فیلم حیوانات شبگرد نیز در ۲ نقش متفاوت ظاهر شده که نشان دهنده قدرت بازیگری او است.
2- بدنم را از دست دادم (بدنم را گم کردم)(I Lost My Body)

روایت فیلم داستان یک دست قطع شده از مچ است که از یک آزمایشگاه فرار میکند و از سوی دیگر یک پیک موتوری پس از رساندن سفارشی و هم صحبت شدن با دختری که آنجا زندگی میکرد، به او علاقهمند میشود...
کشور فرانسه در سالهای مختلف همواره ثابت کرده است که در ساختن و پرداختن به هنر و هنرمند از رتبههای اول دنیاست. مفاهیم عمیقی که در فیلمهای مختلف فرانسوی میبینیم، شاید بتوان گفت یکی از میراث بر جای مانده از بنیانگذار موج نوی سینمای فرانسه است.
داستان این انیمیشن که در سال ۲۰۱۹ اکران شد نیز داستانی سطحی و روایت یک عشق جوانانه ساده نیست. ژرمی کلاپین به خوبی توانسته در این انیمیشن بازی سرنوشت و حکم قضا و قدر را نشان دهد.
بی رحمی تقدیر عمده مطلبی است که کلاپین به آن پرداخته. تقدیر که کاری ندارد شما در چه رشته ای فعالیت میکنید، چه استعدادی دارید، چه علاقه ای دارید و فقط چیزی که میخواهد را برمیدارد و میرود.
گاهی مانند این دست قطع شده به در و دیوار میزنیم که به هدفی که رو به رویمان قرار دارد برسیم و با جملههای انگیزشی سعی میکنیم حواسمان را پرت کنیم. در صورتی که جایی میان تن خود میدانیم که این اتفاق نشدنی است و زورمان به زور تقدیر نمیچربد. گاهی بایست تسلیم شد و به قول کلیشه ای نیمه پر لیوان را دید یا به ادامه زندگی پرداخت.
این انیمیشن توانست نامزد بهترین انیمیشن سال در مراسم اسکار هم بشود که خوشبختانه دستش از این جایزه کوتاه ماند!
3- سکوت (Silence)

دو کشیش که پس از مدت زیادی بی خبری از استادشان تصمیم میگیرند که به دنبال او بروند در مقصدشان یعنی ژاپن، با تدابیر سختگیرانه ضد مسیحیتی از طرف مامورین امپراطوری مواجه میشوند...
فیلم سکوت اثر کارگردان معروف و به عقیده برخی یکی از مؤلفین سینما یعنی مارتين اسکورسیزی است. فیلم در سال ۲۰۱۵ شروع شد و در سال ۲۰۱۶ به پردهها رسید. اسکورسیزی میگوید ۲۳ سال برای ساخت این فیلم صبر کرده و هر سری برای شروع فیلمبرداری به مشکلات مختلفی از جمله بودجه نامناسب برمیخورده. علاوه بر کار کارگردانی، اسکورسیزی تهیه کنندگی فیلم را برعهده دارد و یکی از نویسندگان اصلی فیلم نیز هست. البته داستان فیلم برگرفته از کتابی با همین عنوان است که شوساکو اندو در سال ۱۹۶۶ به زبان ژاپنی نوشته.
داستان فیلم در زمان شورش شیمابارا اتفاق میافتد. شورشی که در دوره ادو (۱۶۰۳ تا ۱۸۶۸ میلادی) به مدت تقریبا یک سال بین سالهای ۱۶۳۷ و ۱۶۳۸ میلادی رخ داد. اکثر شورشیها را دهقانان و مسیحیان کاتولیک تشکیل میدادند. اسکورسیزی که ۲۳ سال برای ساخت چنین فیلمی صبر کرده خود موضوع صبر و استقامت را ایده اصلی فیلم قرار داده. در زیر فشارهای وحشیانه مامورین دولت، چقدر حاضر به تحمل هستید؟ چه زمانی آنقدر اذیت میشوید که بتوانید روی باور هایتان پا بگذارید؟ باور هایی که میتواند مذهبی مثل فیلم باشد که مردم را مجبور به پا گذاشتن روی عکس مسیح میکردند یا با تعمیم دادن به دنیای امروز عقاید شخصی هر فرد.
بازیگران اصلی فیلم اندرو گارفیلد و آدام درایور به همراه لیام نیسون هستند که هر سه به طرز خیره کننده ای از پس نقششان برآمدند. لیام نیسون درباره فیلم سکوت میگوید: سکوت میراث اسکورسیزی در سینماست. اسکورسیزی آنقدر علاقه به ساخت این فیلم داشت که برای خودش هیچ دستمزدی درنظر نگرفت.
4- مهر هفتم (Seventh Seal)

داستان فیلم مهر هفتم درباره شوالیه ای است که از سرزمینی طاعون زده در حال سفر است که مرگ به سراغ او میآید و قصد دارد جان او را بگیرد اما شوالیه مرگ را به یک بازی شطرنج دعوت میکند و قرار بر این است که اگر او توانست مرگ را شکست بدهد بتواند زنده بماند و تا پایان بازی مرگ حق ندارد جان شوالیه را بگیرد...
حدس میزنم با خواندن همین خلاصه داستان به عمق فاجعه پی برده باشید!
فیلم مهر هفتم اثر یکی از بزرگترین کارگردانهای تاریخ سینماست. Ingmar Bergman سوئدی که پدرش قدیس بوده، همواره از کودکی به مسائلی فراتر از چیزهای معمولی فکر میکرده است. در تمام فیلمهای او میتوان خط فکری و نتیجه آنچه از این ذهن فوق قدرتمند خارج میشود را دید.
Bergman در اکثر کارهای خود به تنهایی و انزوای انسان اهمیت میدهد که این شاخصه را میتوان در فیلم هایی مثل پرسونا یا توت فرنگیهای وحشی دید.
مهر هفتم فیلمی فلسفی درباره اهداف زندگی است. فیلمی است که به دنبال پاسخی قاطع برای وجود یا عدم وجود خدا است. داستان مهر هفتم حکایت سفری درونی است که هر یک از شخصیتهای داخل فیلم نماد یکی از عواطف و چشمههای درون انسان است. فیلمی که به خوبی به ما میفهماند دو چشمه هنر و عشق حتی پس از باخت بازی شطرنج به مرگ زنده میمانند.